۱۹ بهمن ۱۳۹۷، ۱۰:۲۷

خرده‌روایت‌های فرهنگی از جشنواره فیلم فجر-۴

اپیدمی نابینایی در سینمای ایران/جای خالی مردمی که نباید دیده شوند

اپیدمی نابینایی در سینمای ایران/جای خالی مردمی که نباید دیده شوند

هنری که در حافظه مردمش جایی نداشته باشد و هنرمندی که راوی آلام و سرخوشی‌های حقیقی مردمش نباشد و راهش را به سمت نسیان و فراموشی در حافظه آنها هموار کند، مرگ تدریجی خود را رقم زده است.

خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ: حمید نورشمسی

یک: ایران روزها و سال‌های پرتلاطمی را سپری می‌کند. این تلاظم‌ها گرچه جزئی از فضای زیستی چهل سال گذشته بر انقلاب اسلامی به شمار می‌رود اما سیل تلاطم‌های اجتماعی و فرهنگی و سیاسی این سال‌های کشور ما به شکلی بوده که آن را بسیار متمایز از سال‌های دیگر کرده است. از تلاطم‌ها و پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی با محوریت فضای مجازی در ایران که زمینه‌ساز موج‌های متنوع مردمی در یکی دو سال اخیر بوده است و به محلی رسمی برای اظهار نظرهای غیر رسمی بخشی از جامعه تبدیل شده که به تریبون‌های رسمی اطلاع رسانی دسترسی ندارند تا اتفاقات ویژه اجتماعی که می‌توان آن را در میان آمارهای عجیب و حیرت‌انگیز از خودکشی، مصرف مواد مخدر صنعتی، مهاجرت و حتی روی آوردن به کسب و کارهای سیاه در کشور اشاره کرد که این روزها موضوع ازدواج کودکان تازه‌ترین زمینه ظهور و بروز آن است

در عرصه‌های سیاسی و اقتصادی نیز وضعیت عجیب و بغرنج جامعه ایران در سال‌های اخیر که ناشی از تحریم‌ها بوده است چیزی نیست که از ذهن و نگاه کسی دور مانده باشد و البته کمتر در فضای مجازی و حقیقی تحلیل و مطالبی درباره آن نوشته نشده باشد و بعید به نظر می‌رسد که کسی در جغرافیای ایران زندگی کرده و با این موارد روبرو نشده باشد.

کمترین انتظاری که در مواجهه با این پدیده‌ها به نظر و ذهن می‌رسد باتاب و بازخورد و تحلیل و حتی روایت طبقه نخبه جامعه از آن برای جامعه است. این روایت می‌تواند هم برای همدردی باشد هم برای ارائه راهکار. هم برای نمایش زخم و هم قصه منجر به ایجاد آن و در پایان نیز التیام بخشیدن برای آن و یا متوجه کردن جامعه به چنین زخم‌هایی.

با این همه آنچه پس از هشت روز گذر زمان از جشنواره فیلم‌فجر به عنوان مهمترین مظهر بروز نمایش ذهن و اندیشه هنرمندان سینمایی کشور شاهد بوده‌ایم، حکایت از آن دارد که این دست مسائل به کمترین و کمرنگترین شکل و شمایل در ذهن و اندیشه آنها جایی به خود اختصاص داده است. به عبارت ساده‌تر نوع انقطاع و گسست میان ذهن و اندیشه سینماگران برای انتخاب و پرداختن به یک پدیده و مخاطبانی که از سینما انتظار همذات‌پنداری با آلام‌شان دارند را می‌شود به روشنی در سینمای ایران دید.

در این میان کم نیستند افرادی که بگوید چه کسی بیان داشته که وظیفه سینما این همذات‌پنداری است و چه کسی تعیین می‌کند که چهارچوب‌های ذهنی سینماگر باید معطوف به چه پدیده‌ای شود؟ و این سوال گرچه پوسته و ظاهری موجه دارد اما بنیان‌آن در علاقه مفرط سینمای امروز ایران به بی‌مساله بودن است، بی‌مسالگی که ناشی از نوع زیست و پرورش فکری و ذهنی طبقه سینماگر اعم از نویسنده و کارگردان در آن است.

دو: سینمای ایران بدون مساله‌مندی و بدون قصه و حرفی که مساله مخاطبانش باشد سینمایی مرده است؛  چناچه ادبیات و هنر بدون مساله ادبیات و هنر مرده است خاصه اینکه در جغرافیایی مانند ایران  در معرج سیل آثار سینمایی روز جهان به ساده‌ترین و ارزانترین شکل ممکن است و سینماگر ایرانی حتی در مضمون پردازی هنوز در مقالب آثار دست دوم این جریان نیز خودی نشان نداده و چیزی از چنته‌اش رو نکرده است.

نکته اصلی در اینجا چگونگی مساله‌ شدن پدیده‌های حقیقی و جاری در بطن جامعه برای سینماگران به جای پدیده‌های سانتی‌مانتالی است که در بسیاری از آثار سینمایی این روزهای آنها می‌شود دید. آیا می‌توان ادعای زندگی و زیست و تنفس در فضای امروز ایران را داشت ولی ساختار و نوع تفکر را بدون تاثیر از آن دانست؟ وقتی مردم، زندگی و زمانه و آنچه بر آنها می‌گذرد در قصه و تصویر سینماگری جاری نیست، معنایش زیست نکردن او در فضای آن جامعه است و این حقیقت نیز کتمان ناپذیر است که ذهن و اندیشه ایرانی نسبت به چنین پدیده‌هایی فراموش کار است و بسیار زود آنها را از حافظه خود پاک می‌کند و مگر جز این است هنری که در حافظه مردمش جایی نداشته باشد و هنرمندی که راوی آلام و سرخوشی‌های حقیقی مردمش نباشد و راهش را به سمت نسیان و فراموشی در حافظه آنها هموار کند، مرگ تدریجی خود را رقم زده است؟ و مگر جز این است که مرگ هنر هوشیار و غیر منفعل در جامعه یعنی مرگ آن جامعه؟ پس آیا این سینما کمر به مرگ مخاطبش بسته است؟

سه: رابطه زیستی و فکری هنرمندان ایران با جامعه امروز ایران قطع شده است. این یک گزاره استنباطی است و می‌توان درباره آن بسیار بحث کرد اما بیان آن نیاز به فکت‌هایی دارد که از قضا در دل همین جشنواره سینمایی فجر انقلاب اسلامی می‌شود آن را یافت.  هنرمندی که خود را بی‌نیاز از نظر جامعه می‌داند و صریح اعلام می‌کند آن را دنبال نمی‌کند و نمی‌خواند و به دنبال آن حتی پرسشگران از دل خوی پرسشگر جامعه را نیز سطحی و بدون دانش می‌خواند، آیا نمادی برای این انقطاع نیست؟ هنرمندی که قصه روایت شده توسط او ملغمه‌ای از زندگی و زیست ژرزرق و برق طبقاتی بسیار خاص و از قضا این روزها منفور در جامعه است و سعی دارد نوعی الگوی کاغذی و کاریکاتوری از زندگی آنها را به ضرب خنده و گریم‌های سرخ و سفید به خورد مخاطبش دهد چطور؟ هنرمندی که گسس ساختار خانواده را در اثرش امری عادی روایت می‌کند یا هنرمندی که میان دیروز و امروز خودش در قصه گفتن معلق است چطور؟ بله. متاسفانه به گواهی آنچه در بسیاری از آثار سینمایی جشنواره فیلم فجر شاهد نمایش و توضیح درباره آن هستیم باید به قطع این رابطه اعتراف کرد و به آن صحه گذاشت.

چهار: سال‌ها پیش در دانشکده‌های علوم ارتباطات به دانشجویان گفته می‌شود رسانه و صاحب آن فردی است که باید کمی بلندقد تر از جامعه از میان آن سربلند کند و دورترها و راه رسیدن به آن را ببیند و برای مابقی بیان کند. از سختی‌ها و سنگلاخ‌های مسیر بگوید و راه را از بیراه برای وی مشخص کند. حالا چه شده که بسیاری از صاحبان رسانه‌ای مانند سینما نه تنها هم‌قدر که گاه کوتاه‌ قدر تر جامعه خود می‌شوند و چیزهایی را می‌بینند و روایت می‌کنند که برای پیرامونیانشان کمتر محلی از اعراب ندارد؟

پنج: سینمای ایران در چهار دهه گذشته سهم زیادی در همراهی و همدردی و درک متقابل با توده‌های بزرگ اجتماعی ایران داشته است. چه آن زمان که راوی انقلاب و دفاع مقدس آنها بود و چه آن زمان که جسور و نجیب به زخم‌های اجتماعی و زیستی آنها نگاهی انداخت و از فرجام عمیق‌شدن آنها سخن گفت و فریاد بلند کرد. چه آن زمان که راوی سرخوشی‌های عاشقانه مردمش بود و چه آن زمان که از سردرگمی‌ها آنها در اندیشیدن و عمل کردن به آن روایت کرد. چه زمانی که از مادری کردن حرف زدن و چه آن زمان که به نام پدر داستان‌گفته است. چرا این روزها چنین پیکره‌ای راهش را به سمت روایت‌های بزک کرده از زیستی راه کج کرده است که خواست بسیاری از جامعه ایرانی نیست؟ چرا این راه به سمت روایت از محرومیت‌های برجای مانده بر خاک ایران در گذر چهل سال پس از انقلاب اسلامی کج نشده است؟ یک پاسخ کوتاه و تمام به این ابهامات این است که کسی می‌تواند راوی دردهای جامعه و مردمش باشد که از بطن آن سربرآورده باشد و چه تلخ است مشاهده هنرمندانی که این مساله را فراموش کرده و با خود را به فراموشی درباره آن زده‌اند.  

کد خبر 4536688

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha